loading...
شهیدان
sajjad بازدید : 29 جمعه 01 بهمن 1395 نظرات (0)

 ... و راستی که چه حیف که نمی توان از پس این نوشته ها تمام آرامش و مقاومت معصومه سبک خیز را با آن لهجه ی غلیظ و شیرین مشهدیش به تصویر کشید هر چند همین چند واژه هم برای درک اندکی از همه روزهای 27 سال زندگی گاه سخت و گاه شیرین او برای اهلش کافی است!

راستش را بخواهید خیلی سخت بود برایم این مصاحبه، گر چه مدتی مدید است که سایه لطف الهی بر قلم ناچیزم سایه انداخته و هم صحبت همسفران دل داده به روزهای جهاد حضرت روح الله شده ام و در این گذر از اولین بانوی خبرنگار جنگ گرفته تا آن یکی دیگر از همسران ایثارگر جانبازان همنشین بوده ام اما این بار نمی توانستم، به واقع چیزی به ذهنم نمی رسید، آخر چه طور می شد پای صحبت زنی نشست که 27 سال دوری از هم راه زندگی اش را در دل دارد آن هم در معیت دل شوره ها و سختی های زندگی با 8 فرزند کم سن و سال کوچک!

انگار تمام کلمات در ذهنم رنگ باخته بودند، باید از کجا شروع می کردم در حالی که قصدم برای طرح سوالات، تنها او و روزهای نبودن همسر شهیدش بود و به همه این ها باید روستایی بودن و ساده بودنش را نیز اضافه می کردم تا سؤالات بتواند پای حرف های ناگفته دلش را به خوبی باز کند. غافل از آن که در همان ثانیه های اول شنیدن صدایش با آن لهجه شیرین و غلیظ خراسانی، آرامشی عجیب بر دلم سایه انداخت آرامشی درست از جنس لحظاتی که حضور مردش را در «خاک های نرم کوشک» مرور کرده بودم.

مصمم بود و دل تنگ اما، گاهی صدایش می لرزید بخصوص وقتی لحظات دیدن پیکر همسر بازگشته اش را بازگو می کرد و البته این دل تنگی هم چه زود ناپایدار می شد وقتی که خاطره حرف ها و دیدار رهبرش در ذهنش یادآور می شد. هر جمله ای که می گفت به سرعت گریزی می زد از ولایت رهبر و تابع بودن محض خودش.

 

نمی دانم شاید خاصیت بهار و آن شب اردیبهشتی گفت و گویم با «معصومه سبک خیز» بود که موجب شد عاشقانه هایی سرشار از زندگی و امید به آینده ای که صاحبش امام عصر است، بر هر چه درس و مشق و دانش گاه تعریف شده ذهن دنیازده ام خط بکشد و به حرمت این بانوی مقاوم و صبور و ولایی اجازه دهد تا فریاد بزنم چه قدر واژه ها کم اند برای گفتن از زندگی و روزهای سخت نبودن اوستا عبدالحسین برونسی، آن قدر کم و ناچیز که هیچ کس تا به امروز از تو و زندگی معلم وار تو چیزی نپرسیده و ننوشته حتی اگر تو بگویی مان که؛ «من که چیزی برای گفتن ندارم هر چه هست از شهیدان است و زندگی آنها! »

خود شهید گفته بود که جنازه من مفقودالاثر می شود و اطمینانی که به این حرف شهید داشتم کمی باور پیدا شدن پیکرش را برایم سخت می کرد، البته حرف ایشان یک طورایی درست هم بود چرا که پیکر ایشان به طور کامل باز نگشته و قسمتی از بدن ایشان در همان خاک و منطقه باقی ماند

پس بگذارید اختیار کلمات را به تمام بسپارم به صحبت های زنی که به گفته خودش تا آن جا که توانسته از عهده عمل به وصیت همسر شهیدش برآمده و حالا فقط از همسر تازه بازگشته اش به قدر یک شفاعت انتظار دارد.

... و راستی که چه حیف که نمی توان از پس این نوشته ها تمام آرامش و مقاومت معصومه سبک خیز را با آن لهجه ی غلیظ و شیرین مشهدیش به تصویر کشید هر چند همین چند واژه هم برای درک اندکی از همه روزهای 27 سال زندگی گاه سخت و گاه شیرین او برای اهلش کافی ست!

 

منبع: سایت تبیان

برچسب ها شهید " برونسی ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام وبلاگ 72 شهید برای بیان مطالب مذهبی و مربوط به شهدا طراحی گردیده است . امیدوارم از مطالب این سایت لذت ببرید با تشکر از حضور شما سجاد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره این وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 94
  • بازدید سال : 683
  • بازدید کلی : 6,379